اگر هنر بازی‌گری همان است که اسمش می‌گوید یعنی این‌که شخصی با بازی هنرمندانه، داستانی را روایت کند که علی‌رغم اینکه مخاطب می‌داند آن‌چه می‌بیند یک بازی و یک بازیگر است اما آن‌قدر کارش با قدرت و هنرمندانه انجام شود که مخاطب برای لحظه‌ای یا لحظاتی، شخصیت حقیقی او را فراموش کند، بازی و داستان را باور کرده و به آن عکس‌العمل نشان دهد.

اما کاری که دیشب 

آن جوان در برنامه‌ی عصر جدید کرد خلاف این تعریف از بازیگری بود؛ مخاطب نمی‌دانست دارد یک بازی و یک بازی‌گر می‌بیند و به تصور اینکه یک واقعیت را مشاهده می‌کند داستان را باور کرد. به نظر می‌رسد این دیگر یک کار هنری نیست، فقط یک حقه است؛ چون هر کس دیگری هم جای او بود و این نقش را ارائه می‌کرد داستانش باور شده و به آن عکس‌العمل نشان داده می‌شد. انسان فطرتا با دیدن و شنیدن این‌چنین داستان‌هایی دچار برانگیختگی احساسات می‌شود. این جوان با نگفتن اینکه مخاطب دارد یک بازی می‌بیند و قراردادن مخاطب در موقعیتی خاص، در واقع نصف راه -که باوراندن حادثه‌ای که برایش اتفاق افتاده بود که اتفاقا کار اصلی هم بود- را طی کرده بود.

کاری که 

آن دختر کوچولو چند شب پیش انجام داد یک کار هنرمندانه بود؛ مخاطب با علم به این‌که آنچه می‌بیند نقشی است که دخترک آن را بازی می‌کند اما به خاطر قدرت و هنر بالای او، داستان مادر مریض را باور کرد و به آن عکس‌العمل نشان داد و گریه کرد.

ناگفته نماند بنده اصولا با این برنامه و این‌جور برنامه‌ها سر سازگاری ندارم -که دلیلش بماند-، اما بخش‌هایی از این برنامه را گاهی به توفیق اجباری همراهی با خانواده دیده‌ام. هم‌چنین آنچه عرض شد عکس‌العمل بنده به استوری یک دوست در اینستاگرام و فقط نظر بنده به عنوان یک ببینده‌ی آماتور است که کار آن جوان -که انصافا با قدرت هم انجام داد- را نمی‌پسندد. همین! ممکن است نظر متخصصین چیز دیگری باشد که دیگر خود دانند.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها